به گزارش خبرگزاري موج، رسالت نوشت: شيطان، گام به گام و ذره ذره ميبرد. اين است، عبرت عاشورا. و تصور من اين است که اين اتفاق، يعني اين ذره ذره کج شدن، به موازات خيز داستان "توسعه" در دوران پس از انقلاب و جنگ روي داده است، و هوشياري لازم است تا انقلاب از مغز تهي نشود. خب؛ در قسمت قبل اين متن، اوج اين کج شدن را در روايت دکتر سعيد حجاريان از "گفتمان توسعه" ديديم. و اکنون ادامه داستان "گفتمان توسعه کج" که بايد از آن ترسيد... در چنين جامعهاي که "گذار" و بيثباتي ويژگي پايدار آن است و هيچگاه از آن رهايي نخواهد يافت، کار روشنفکر آن است که معناهايي را به جبر از آن بيرون بکشد يا به زور به آن حقنه کند، و براي مصرف موقتي مردم بستهبندي يک بار مصرف نمايد (مانند کاري که عاليجنابان عبدالکريم سروش، بعد حسين بشيريه، بعد مصطفي ملکيان، بعد بابک احمدي، بعد... کردند و جملگي يکي پس از ديگري چون دستمال کاغذي يک بار مصرف براي دورهاي منافعي به بار آوردند و رفتند...). چنين وظيفهاي از آن رو که بسيار سطحي است و اصل صورت مسئله (يعني سوداي مدرن شدن) را نگاه داشته است خصلتي مسئلهزا و از حيث مقاصد عملگرا و پراگماتيست دارد. کوشش چنين متفکراني آشکارا تداوم همان کوششهاي مذبوحانه جامعهشناسان کلاسيک مانند اميل دورکيم يا کارل مارکس است که از يک آسيبشناسي مبنايي از مدرنيت تهي بودند. غفلت جملگي در اين است که موضوع دشواريهاي عميق اخلاقي پروژه مدرن شدن را مغفول ميدارد. آنچه در رويه جديد سياستگذاران و روشنفکران ارگانيک اين جبهه سياسي محوريت يافته است، نمونه اخلاقي از انسان قرن هيجدهم و نوزدهم را در نظر دارد که تا ميتواند مصرف ميکند (الگوي "عصر سازندگي") و تا ميتواند "آزادي از ارزش ميخورد" (الگوي "عصر اصلاحات"). اين نمونه اخلاقي از انسان، در جهان معمولي و کوتهنظرانهاي زندگي ميکند، استفاده از عقلاش نيز، هم مقيد است، و هم عملگرايانه و پراگماتيک. استفاده از عقل تکنولوژيک که عبارت از رهيافت تصرف مشتمل بر تأمل و تغيير برنامهريزي شده در طبيعت بود، به روابط انساني و جامعه تسري يافته است و انسانها، حتي، خود را براي حداکثر بهرهبرداري ميخواهند. جامعه ما آرمان توسعه که حدي نامحدود دارد را عهدهدار شده است. امروزه، کمتر کسي است که ترقي در علوم طبيعي و فني را در دقيقاً ارزيابي کند و آن را يک پيشرفت تحققيافته امروزي و مدرن نداند. به علاوه، اندکترند کساني که معتقد نباشند چنين پيشرفتي با همان رويه بايد در حوزه اجتماعي و روابط انساني نيز تسري يابد. و باز کمترند کساني که توقع داشته باشند که شخصيت انساني واقعاً نسبت به آنچه هست بهبود يابد. واقعيت آن است که همان طور که عاليجناب سعيد حجاريان به خوبي و وضوح عيان کرده است، طرحهاي خداپرستانه دوران جنگ تلويحاً يا تصريحاً حداقل تا آنجا که به "مديران" يا "پيشتاران توسعه" مربوط ميشود، در عبارت "ماقبل تاريخ انديشه سازندگي" گنجانده شده است. کليد اين خوشبيني را ميتوان در افتتاحها و توسعه شهرهايي مانند تهران ديد. به رغم آشکار شدن وجوه مهمي از فساد در شهرداري تهران در دوران سازندگي بسياري از مردمان طبقه متوسط شهري ميگويند: "درست است که ميدزديدند، اما، کار مثبتي انجام ميدادند". اين قضاوت کاملاً کوتهنظرانه است، به وجهي که فساد و "دزدي" را قابلتحملتر از توسعهنيافتن و رفاه نداشتن ميبيند. تجربه انسانهاي جديد "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات"، يا همان طبقه عمده متوسط شهري با فلسفه جديد حاکم بر "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات" جور درميآيد. آنها احترام اندکي براي امتيازاتي مانند "تعهد"، "ايثارگري" و "حقوق الهي" قائلند، اما، به عوض طالب پاداش براي لياقت و آزادي معامله و صيانت اموال و بيدفاع بودن فقراي کماهميت (مثلاً کشاورزان وراميني که در سالهاي کمآبي زمينهايشان خشک ميشود تا آب طبقه متوسط شهري تهراني قطع نشود و بر رفاه آنان آسيبي وارد نشود) بودند و در نهايت نيز بردند، زيرا، سازماندهيشان کارآمدتر بود. از کابينه دوم مهندس مير حسين موسوي به اين سو، پيشرفتشان و قبول متزايد ارزشهايشان در جامعه چندان بارز شد که تعليم "توسعه" و معنا کردن مفاهيم اساسي جامعه مانند "پيشرفت"، "دموکراسي"، "آزادي" و... را در انحصار بيرقيب خويش ديدند. وقتي تصميم گرفتند که در برابر اصولگراياني که ابتدا در مجلس سوم و تا اندازهاي چهارم که از اسلام به مثابه ايدئولوژي خود دفاع ميکردند، پيشنهاد مشارکت و همراهي بدهند، شعار "توسعه" و "سازندگي" (در همراهي جامعه روحانيت مبارز و کارگزاران سازندگي و توليد ملغمه رفسنجانيسم) يا "آزادي" و "جمهوريت" (در مورد همراهي مجمع روحانيون مبارز و روشنفکران مشارکتي و توليد ملغمه اصلاحات) مفيدترين شعارهايي بودند که ميتوانستند بيابند. اين مفهوم از توسعه بسيار بد فهميده خواهد شد، اگر اين سير تطور، و نقشش در تاريخ واقعي افرادي که به آن اعتقاد داشتند نگريسته نشود. از جمله ويژگيهاي اين مفهوم تازه از توسعه، ترقي دنيوي است که فاقد ضامن مابعدالطبيعي است که در طرحهاي خداپرستانه قبل از دوران سازندگي ممکن بود به دست داده شود. انسانهاي امروز که خود را مجري و مأمور پيشبرد برنامه توسعه دنيوي مذکور (حداقل در بخشي که مربوط به رفاه و معيشت خودشان ميشود) ميدانند، خود را فاقد آن نيروي مابعدالطبيعي ميپندارند و براي پيشبرد اهداف خود با ديگر همنوعان خود به مبارزه برميخيزند و کلاه سر يکديگر را برميدارند. تلافي خود را سر ديگري درميآورند و کمکم به يکديگر بدگمان ميشوند. کنار گذاشتن مربي و آموزگار اخلاق، هم در عرصه فردي، و هم در عرصه اجتماعي نيز بخشي از اين ايمان به "توسعه" به عنوان يک تحول طبيعي و دنيوي است. اينگونه اختلاف نظرهايي که گاه ميان توسعهخواهان درباره گونههاي مختلف توسعه مطلوب مطرح ميشود (مثلاً ميان توسعهخواهان سازندگيمآب و توسعهخواهان اصلاحاتي)، نيز نه با استناد به واقعيتهاي اخلاقي متعالي و معيارهاي ارزشي قبل از دوران تسلط تکنوکراتها (که از کابينه دوم مهندس موسوي مسلط شدند)، بلکه با ارجاع آنها به واکنشهاي دروني جامعه و نيروهاي زورمندتر اجتماعي حل ميشوند. طبقه متوسط پيروزمندي که در سايه تسلط تکنوکراتهاي چپگرا و دولتمدار از دوره پاياني کابينه مهندس موسوي به معيار فرهنگي و مادي جامعه بدل شده بود و همواره به عنوان قشر آسيبپذير جامعه شناخته ميشد، در فرداي پيروزي که ختم سنت و عمل چپگرايانه "مستضعفپرور" را اعلام کرد، دريافت که چنين تفکري ديگر به منافع بيحد و حصرش خدمت نميکند. اينگونه شد که نظام هماهنگ پرداخت کم کم به نظام ناهماهنگ پرداخت گرويد و آشکارا ساختارهاي بوروکراتيک به سه رده درآمدي نسبتاً متمايز بدل شد؛ در واقع، مديران کارگزار و اصلاحاتچي مرفه که دسته اول و دوم را شامل ميشدند، در استثمار دسته سوم و قشرهاي فقير جامعه در کنار آسيبپذير جلوه دادن خود منافع پايداري براي خود تعريف کرده است. در چنين فضايي، بيعت روشنفکري ارگانيک اصلاحاتي يا کارگزاراني از يک سو، و منافع حاصل از توسعه (که عمدتاً در ميان اين طبقه مرفه جديد توزيع ميشود) از سوي ديگر، به منزله شرطي بيقيد و شرط و راهي با پايان باز و معطوف به ختم نهفته در استقرار دولت طبقه متوسط ديده ميشود؛ همان طبقه متوسطي که از کابينه دوم مهندس موسوي به بعد، سهم بيشتر و بيشتري از منافع را به سوي خود جذب کرده است و از کابينه واپسين عاليجناب اکبر هاشمي رفسنجاني تسلط کامل خود را به تمامي مراکز قدرت مسجل ساخته است. اکنون، سرچشمهها و کارنامه انديشه توسعه که خود را در فازهاي اقتصادي و سياسي نشان داده است را از کابينه دوم مهندس مير حسين موسوي تا کنون پي گرفتيم. طرح منسجمي که در پس، اين دو فاز مختلف که با تعويض منصبهاي سياسي پوشيدهتر ميشود وجود دارد، همان انديشه مدرن شدني است که بهتر از هر کس ديگري صراحت آقاي سعيد حجاريان آن را آشکار و مشخص ميکند. اين، وصف واقعيتي است که کراراً زيرآبي و پنهان بوده است، اما، عوارض ثابت خود را در انهدام منابع پايدار هويتي ايراني و خصوصاً طبقه متوسط شهري ايراني بر جاي گذارده است و اکنون، نيز آهنگ آن را داشته است و دارد که از طريق هژموني رسانهاي اين افراد اتميزه و رها شده را به سوي مقاصد خود برماند. فحواي کلي اين دو فاز بهظاهر متفاوت، مبالغه پرفروغ و موفقي عليه سنت است. در عين حال، به رغم توفيق در خارج کردن رقيب از ميدان، خود نسخه مناسبي براي حل مسائل اجتماعي ايران ندارد و ايران را وارد يک فاز سرنوشتساز بحراني کرده است. ليبراليسم اقتصادي و سياسي حاکم بر دو فاز مذکور يا با نيازهاي جامعه جديد ايران که وارد فازهاي بحراني مدرنيت شده است، نامربوط است، يا ناسازگار يا هر دو. نظريهها و روشنفکري توجيهکننده ليبراليسم اقتصادي و سياسي در حول مفهوم "فردگرايي" متمرکزند؛ اين مفهوم را ميتوان مفهوم محوري "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات" دانست. اين فردگرايي که با فلسفه سروشي "هر کسي از ديدگاه خودش درست عمل ميکند؛ مطمئن باشيد و مزاحم او نشويد!" پشتيباني ميشود، به طور مشخص منهدمکننده "بازار اقتصاد" و "بازار سياست" است. اين فلسفه به زيان محتواي اساسي قوانين اخلاقي يعني، "مسئوليت"، و مقوم بنيادي "فساد" است. اين فردگرايي بر تجهيز سرمايه اجتماعي لازم براي بقاي جامعه ايران به شدت نابسنده است و انهدام خانواده (که لزوماً مساوي طلاق نيست) در ايران، نشان مهمي از نابودي تراکم اخلاقي جامعه است. فردگرايي ليبراليسم اقتصادي و سياسي، مبتني بر دو ادعاي حداکثري آشکارا متناقض است: ادعاي به حداکثر رساندن فايدهها براي فرد و ادعاي به حداکثر رساندن قواي فرد، اما، واقع مطلب آن است که اين نظام فردگرايانه تنها فايده قوهدارها را حداکثر ميکند و آنان که مسابقه را چندمتر جلوتر از ديگران شروع کردهاند يا رمق بيشتري براي پيشبرد مسابقه "از قبل" کسب کردهاند يا در اين ميان مرتکب "دوپينگ" ميگردند، بر گرده ديگران سوار ميشوند؛ اينان کساني هستند که بيشتر از ديگران از "پول" و "آزادي" بهرهمند ميشوند. در واقع، در اين جامعه داشتن برخي از "قوهها" براي بهرهمندي از فايدهها ضروري است. وانگهي، اين فردگرايي مقياس مشترکي که بتوان بر اساس آن به حداکثر رساندن فايدهها را سنجيد، از بين ميبرد. تفکر سنتي قبل از سازندگي مفاهيم انسان اثباتشدهاي که داراي يک ذات انساني است را ارائه ميداد و شخصيتهاي "کاظم" و "عباس" "آژانس شيشهاي"، هر يک در وجهي نمايانگر آن بودند، اما، سرمشق تفکر ليبرال "عصر سازندگي" و "عصر اصلاحات"، انسان به مثابه دستهاي از شهوات است که به فريب به آن "حق" گفته ميشود؛ ميگويند انسان امروز حق دارد که.... واقع مطلب آن است که انسان امروز "شهوت" دارد که.... او ميخواهد تا حد نامحدود و تا شکم سيريناپذير، سير شود و وظيفه دولت و روشنفکر رفسنجانيستي و اصلاحاتي پاسخگويي به اين خواستههاي رفاهي است که هيچگاه موفق نخواهد بود. اين است دليل آنکه همه ما همواره احساس بحراني بودن اوضاع را با خود داريم. طرحي که ارائه دادم، يک راهبرد تبيينکننده از انديشهها، ادعاها يا اعمالي است که يک زندگي اجتماعي و فرهنگي پر و پيمان را که در ابتداي انقلاب 1357 تجربه شد (نهادهاي مدني در آن قوي بود، توزيع ثروت تا ميزان بالايي به خوبي انجام ميشد، توليد ثروت الگوهاي توزيعي را همراهي ميکرد، مصرف براساس الگويي انساني شکل گرفته بود و کارهاي بزرگ جمعي مانند جنگ بزرگ در آن شدني مينمود) دست آخر به وضعيت جاري منتهي نمود. بخش اصلي حل دشواريهاي موجود، متضمن ساختن يک ايدئولوژي جديد براي زندگي روزمره و اجتماعي و سياسي است که بايد فکر انقلاب 1357 را در تمام زمينهها و به صورت خرد و ملموس بازسازي کند. اين ايدئولوژي، بايد داراي بدنه قابل فهمي در مورد اينکه زندگي چگونه بايد تبيين و فهم شود از يک سو، و اينکه عمل در فضاي جديد چگونه بايد به نتيجه برسد از سوي ديگر، باشد. کليد توليد چنين فکري، يک تفکر انعکاسي و حاوي تأملات مکرر و پيوسته و مستدام است. اگر اينچنين باشد، گروه فکري مذکور ميتواند، حتي، با ارائه يک "نمونه خام" دائماً بازنگري شونده و صرفاً با نفي توصيف پيشتر از زندگي اجتماعي ايراني نقطه مرجعي ابداع کند. دکتر حامد حاجيحيدري-از دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران
اگر در طول فرآیند ایجاد یا مدیریت وب سایتتان به مشکل یا ابهامی برخورده اید یا برای پاسخ به هر سئوالی که برایتان ایجاد شده است ،
می توانید با بخش پشتیبانی بیزنا در تهران با شماره تلفن 44386106 و 44386108 و همراه 09376166592 و یا ایمیل bizna24@gmail.com یا از طریق فرم ارتباط با ما تماس بگیرید.
